احمد آفتابی | شهرآرانیوز؛ در این نوشتار، پس از مرور سریع کتاب «حافظ، مصلح اجتماعی»، به نکتهای دباره عنوان آن اشاره خواهیم کرد.
کتاب سه فصل دارد که موضوع اصلی آن ها، به ترتیب، عبارت است از:
(۱) ارائه چشم اندازی از زمانه حافظ،
(۲) دردهای اجتماعی موجود در آن زمانه ازنظر حافظ، و
(۳) درمانهای پیشنهادی حافظ برای غلبه بر آن دردها و یا به حداقل رساندن آثار سوء آن ها.
در فصل اول، با عنوان «حافظ و اندیشه اصلاح جامعه» نویسنده محترم به «علل گرایش حافظ در پرداختن به مسائل اجتماعی» میپردازد که به نظر ایشان عبارت اند از
(۱) وضعیت تربیتی و آموزشی،
(۲) اوضاع سیاسی و فرهنگی دوران کودکی و نوجوانی شاعر، و
(۳) حضور مستمر حافظ در صحنه و نزدیکی به محافل سیاسی.
پس از آن، در چهار بخش با عناوین «حافظ و شاه شیخ ابواسحاق»، «حافظ و امیر مبارزالدین محمد مظفری (محتسب)»، «شاه شجاع مظفری (دوره اول)» و «حافظ و دوره دوم سلطنت شاه شجاع» وضعیت جامعه حافظ در دوران این سه حاکم شیراز بررسی میشود. به عنوان نمونه، در صفحه ۵۱ میخوانیم: «از سال ۷۶۰ تا ۷۶۷ هجری قمری جنگ و گریزهای متعددی میان شاه شجاع و برادرش، محمود، که داعیه سلطنت داشت درجریان بود و، در پایان، محمود با حمایت اُمرای جلایری به قدرت رسید و شاه شجاعِ شکست خورده متواری شد.»
البته سلطنت محمود دو سالی بیشتر دوام نیافت و شاه شجاع دوباره قدرت را از چنگ برادر بیرون کشید و تا ماه شعبان ۷۸۶، که به مرگ طبیعی ازدنیا رفت، حکومت کرد. اما شاه شجاع، در دوره دوم حکومتش، بسیار متفاوت بود با دوره نخست؛ و چه بسا، اگر شاه شجاع متأخر (دوره دوم) شاه شجاع متقدم (دوره اول) را میدید، او را دستگیر و توبیخ میکرد! فصل اول با مرور دوران دو حاکم بعدی، یعنی شاه منصور مظفری (آخرین حاکم خاندان آل مظفر) و امیر تیمور گورکانی، به پایان میرسد.
فصل دوم با عنوان «مشکلات، مصائب و آلام جامعه از نگاه حافظ» به دردهای اجتماعی زمانه حافظ میپردازد که ــ به نظر نویسنده ــ عبارت اند از:
(۱) بیداد [و ظلم]اصحاب قدرت با دو مصداق روشنِ (الف) فقدان عدالت و (ب) غرور و نخوت شاهان،
(۲) انحطاط اخلاقی جامعه و خلط ارزشها (یا، به بیان دیگر، تبدیل ارزش به ضدارزش و بالعکس)،
(۳) حِرمان و انزوای اهل هنر و اندیشه، و
(۴) غلبه ریا و تزویر و ترویج دین فروشی، به ویژه نزد سه گروه زاهدان و واعظان، خانقاهیان و صوفیان ناصاف، و ــ بالأخره ــ شاهان، حاکمان و زورمندان. نویسنده، پس از تشریح این چهار مورد و آوردن شواهد شعری فراوان از دیوان حافظ برای توصیف و تبیین این دردهای اجتماعی، در فصل سوم و پایانی کتاب با عنوان «توصیهها و رهنمودها»، به سراغ درمانهای پیشنهادی حافظ برای چیرگی بر این مشکلات میرود.
درادامه، ضمن نقل این توصیه ها، به آوردن تنها یک شاهد شعری از دیوان خواجه شیراز، به همراه شماره صفحهای که آن شاهد را آورده است، بسنده میکنیم:
(۱) آزادگی و مناعت طبع: «زیر بارند درختان که تعلق دارند/ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد» (ص ۱۷۰)، که عجیب یادآور این بیت از سعدی است: «به سرو گفت کسی میوهای نمیآری؟ / جواب داد که آزادگان تهی دست اند»؛
(۲) تشویق به استقامت و پشتکار: الف- داشتن درایت، دانسته رفتن، و گزیدن راهنما و دلیل راه: «به کوی عشق مَنِـه بی دلیلِ راه قدم/ که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد» (ص ۱۷۹)، ب- تحمل، صبر و شکیبایی: «حافظ صبور باش که در راه عاشقی/ آن کس که جان نداد به جانان نمیرسد» (ص ۱۸۲)، ج- اجتناب از شِکْوه و شکایت: «مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب/ به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید» (ص ۱۸۳)؛
(۳) تأکید بر تساهل، مدارا و صلح طلبی: «فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست/ کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی» (ص ۱۸۵): الف- آشتی جویی و صلح طلبی و مخالفت با مردم آزاری و جنگ: «مباش درپی آزار و هرچه خواهی کن/ که در شریعت ما غیرازاین گناهی نیست (ص ۱۸۸)، «یک حرف صوفیانه بگویم؟ اجازت است؟ /ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری» (ص ۱۸۹)، ب- عیب پوشی و رازداری: «به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام میو گفت عیب پوشیدن» (ص ۱۹۱)؛
(۴) توصیه حافظ به دستگیری از تهی دستان و حمایت از آنان: «ثوابت باشدای دارای خرمن/ اگر رحمی کنی بر خوشه چینی» (ص ۱۹۶)؛
(۵) توصیه به وفاداری و عهدمداری: «وفای عهد نکو باشد ار بیاموزی/ وگرنه هرکه تو بینی ستمگری داند» (ص ۲۰۱)؛
(۶) تأکید بر ادب و پاکیزه گویی: «حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه/ هرکه را نیست ادب لایق صحبت نَبُوَد» (ص ۲۰۷)؛
(۷) دعوت به امید و امیدوارزیستن: «شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم/ که به همت عزیزان برسم به نیک نامی» (ص ۲۱۱)؛ و، بالأخره،
(۸) شادزیستی، خوش باشی و اغتنام فرصت: «اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم» (ص ۲۲۵).
و، در پایان، نکتهای پیرامون عنوان درخشان کتاب: سالها پیش، یکی از دوستان اهل کتاب میگفتند که عنوان بعضی کتابها آن قدر دل نشین و ماندگار است که، حتی اگر فرصت خواندن آن کتاب دست ندهد یا گذر روزگار گرد فراموشی بر محتوای آن کتاب بپاشد یا ــ به هر دلیل دیگری ــ چیزی جز «نامِ» آن کتاب در خاطر انسان باقی نماند، بازهم آن نام و عنوان «کارکرد» دارد و اثربخش است؛ و، به نظر حقیر، کتاب «حافظ، مصلح اجتماعی» جزو همین کتاب هاست، کتابی که، حتی اگر فرصت نکنیم آن را بخوانیم، این گزاره استوار را در جان و ضمیر ما مینشاند که «حافظْ مصلح اجتماعی بود، هست و خواهد ماند».
اجازه دهید این نوشتار را با یادآوری عنوان چند کتاب که نامهای خودبسندهای دارند تمام کنم: «پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است» (ریموند مارتین و دنیل کلاک)، «داشتن یا بودن» (اریک فروم)، «انقلاب یا اصلاح» (گفتگو با مارکوزه و پوپر)، «مالیه روح مشروطه است» (میکائیل عظیمی)، «فراسوی نیک و بد» (نیچه)، «نگرش همه چیز است» (جف کِلِر).
«حافظ، مصلح اجتماعی»، نوشته فروزان خزائنی، نشر ژرف، ۱۳۹۹ (چاپ دوم)، ۲۳۲ صفحه، ۹۵هزار تومان.